خوشه

این جا قصه بر عکس است

وقتی تمام عشق یک دختر می شود لمس عمامه

چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۱۱ ق.ظ

به هر سختی که بود بعد از اتوبوس وی آی پی و ماشین سنگین و سه نقطه به یک اتوبوس اسکانیا رسیدیم که معمولا پر بودند از مسافرین اصفهان.

راننده با چه احترامی و چه قدر عذر خواهی مرا رساند به آخر اتوبوس قبل از درب وسط. جایی که بعد از چند دقیقه از سقف آن قطرات آب چکیدن گرفت چیزی شبیه نم نم باران.

از قضا پشت سر ما پر بود از زنان و دخترانی که مثل همیشه با هم صحبت می کردند. یکی از آن ها که پشت سر من بود بعد از نماز مغرب وعشا شروع کرد به موزیک پخش کردن و من با کمی برخورد رفتاری و نه گفتاری متوجه أو کردم که کارش اشتباه است. بعد از این هر چند ثانیه یک بار یک صدای جدید می آمد تا اینکه رسید به بخش مذهبی گوشی همراه خود. کأن نوعی عذر خواهی بود. 

بعد از مدتی احساس می کردم که زیاد بلند می شد و می نشست. و من مراقب بودم دستی را که روی صندلی میگذارد به عمامه من نخورد

نزدیک به اصفهان که شدیم، دستش به عمامه خورد و بعد پچ پچ های او با بغل دستی اش شروع شد که خوشحال بود از این برخورد. و این دستی که به مقصد رسیده بود. 

گاهی یادم می رود این لباس خیلی مقدس است. در حدی که برخی تبرک می خواهند از آن و برخی عکس یادگاری با آن. و خدا به یادم می آورد که و لباس التقوى ذلک خیر. لباس روحانیت، لباس تقوی است. یعنی زمینه را آماده کرده برای متقی شدن. خداوند مدد می کند تا متقی شوم.

و در تمام مدت مشغول بودم به صحبت کردن با وکیل زمانی که اتفاقا کارگردانی را هم خوانده بود. سفر فشرده خوبی بود.

الحمد لله.

نظرات (۲)

من چه قدر می ترسم از اینکه این لباس اشتباها به تن کسی بره ..

ان شاءالله که خدا کمکتون کنه در حفظ حرمت این لباس...
پاسخ:
ترس هم داره
دعا کنید
سفر عشق... :)))))))))
پاسخ:
آقا سید