خوشه

این جا قصه بر عکس است
  • ۲
  • ۰
روشنایی اتاق هیچ وقت از خود اتاق نیست
یا نور خورشید است
یا نور چراغ
نور هیچ وقت مغرور نمی شود که من کسی هستم
حتی اگر به او قدرت و اختیار بدهند
چون از خود چیزی ندارد تا بخواهد من بگوید
من و تو هم از خود چیزی نداریم
هرچه هست خدا است و لا اله الا خود او
  • ۴
  • ۰
عالم نه در محضر
که غرق در خداست
ما همه موج هایی هستیم
که شکلی از دریا به خود گرفته ایم
از خود هیچ نداریم 
هرچه هست فقر و احتیاج محض است

  • ۲
  • ۰
چادری دیگر خاکی شد
عالمی به عزا نشست
  • ۲
  • ۰
به قتلگاه که رسیدند
خزان در زنان حرم 
به اوج خود رسید
  • ۲
  • ۰

مشک در دست و علم دست دگر

آب در مشک و علم دست دگر

سوزد اما عباس از آن لحظه ای

مشک در جایی علم جای دگر