خوشه

این جا قصه بر عکس است

۴۹ مطلب با موضوع «حرف های سرخ» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

گاهی هم چاره ای نداری

جز اینکه ببینی و 

بسوزی و بسوزی و بسوزی

خودم را زده ام به بیخیالی

وگرنه یک سال که بروی

وابسته اش که  بشوی

مبتلایش که بشوی

وجودت بسته به حضورت بشود

دیگر لحظه ای دوری اش را تحمل نمی کنی

نمی توانی ببینی که رفقا یکی یکی می روند و تو مانده ای و خاطرات یک سال قبل

نجف

کاظمین

کربلا

موکب ها

خاک ها

عرق ها

خون ها

تاول ها

نمی توانی 

اگر خودت را به بیخیالی نزنی دق میکنی

امیدم همه این است سال بعد بروم...

  • ۱
  • ۰

کربلا

تو را می خواند

با پای پیاده

  • ۱
  • ۰

اگر دیدی کودکی در سبد است

تعجب نکن

فهمیده اند گهواره ای بی علی مانده...

  • ۰
  • ۰

یک جاهایی میرسی

با شوق میخواهند اطعامت کنند

پیاده روی شام

با شوق می خواستند تمسخر کنند

  • ۱
  • ۰

پاهایت که تاول زد

یاد پاهای

یتیمان حسین باش