خوشه

این جا قصه بر عکس است

۶۷ مطلب با موضوع «حرف های بارانی» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

گاهی هم چاره ای نداری

جز اینکه ببینی و 

بسوزی و بسوزی و بسوزی

خودم را زده ام به بیخیالی

وگرنه یک سال که بروی

وابسته اش که  بشوی

مبتلایش که بشوی

وجودت بسته به حضورت بشود

دیگر لحظه ای دوری اش را تحمل نمی کنی

نمی توانی ببینی که رفقا یکی یکی می روند و تو مانده ای و خاطرات یک سال قبل

نجف

کاظمین

کربلا

موکب ها

خاک ها

عرق ها

خون ها

تاول ها

نمی توانی 

اگر خودت را به بیخیالی نزنی دق میکنی

امیدم همه این است سال بعد بروم...

  • ۳
  • ۰
مشکلم از ضعف سند نیست
دلالتم به شما ضعیف است
ضعف سند را رفقا جبران میکردند




* حضرت امام:روحانی باید طوری باشد که مردم وقتی که او را می بینند یاد رسول الله (صلی الله علیه و آله) بیافتند...
  • ۲
  • ۰
عرفه
برای شناخت نفس بود
امروز برای ذبح نفس...


*عید یعنی برگشت، بلیط یک طرفه به فطرت
  • ۲
  • ۰

بیابانی ترین خاکم

تو خود یک باغ و بستانی

کویر گرم و خشکم من

تو خود یک خط دریایی

.

.

.

عرفه بنده را هم دعا کنید

  • ۳
  • ۰

ترس

یعنی جدایی

از خدا